مطالب و تصاویر زیبا
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند...
به جز مداد سفید...
هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:
{تو به هیچ دردی نمی خوری}...
یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند
...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...
مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد
...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...
با هیچ رنگی پر نشد
نظرات شما عزیزان:
سلام دوست عزیزمن.
خسته نباشی....عالی بود.
اگه قابل دونستی یه سر هم به من بزن.
نظر یادت نره.
منتظرم....gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
خسته نباشی....عالی بود.
اگه قابل دونستی یه سر هم به من بزن.
نظر یادت نره.
منتظرم...
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
✗____✗ سلـآمـ آپــــ کردمـ ✗ ____✗
✗____✗ منتظـــرتـ هستمـ بیـــــآه ✗ ____✗
✗____✗ یــــــآدتـ نره نــظــ ربــــ دی ✗____✗
✗____✗ منتظـــرتـ هستمـ بیـــــآه ✗ ____✗
✗____✗ یــــــآدتـ نره نــظــ ربــــ دی ✗____✗
نوشته شده در جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, ساعت
توسط Raha| 2 نظر |
Design By : Susa Theme |